چگونه از احساس تنهایی و انزوای اجتماعی گذر کنیم
امین عرب: روانشناس و آموزگار آموزش و پرورش استثنایی فارس
برای هر کدام از ما پیش میآید که در لحظاتی از زندگی دچار احساس تنهایی شویم؛ انگار کسی نیست که با او حرف بزنیم و از گفتوگوی همراه با درک متقابل لذت ببریم. چنین حسی حتی به هنگام در جمع دیگران بودن نیز ممکن است به سراغمان بیاید و مختص زمانهای تنهایی به شکل فیزیکی نیست. درواقع هرگاه ارتباطات موجود را مؤثر نیابیم، ممکن است غرق احساس تنهایی شویم. این احساس گاه از یک لحظه زودگذر فراتر میرود و به یکی از درگیریهای روزمره ما بدل میشود. چنین وضعیتی پیامدهای منفی قابلتوجهی را برای ما در بر دارد؛ ازجمله اینکه خود نیز چنین شرایطی را بپذیریم و وقتی میتوان در جمع بود، باز تنهایی را برگزینیم و دچار انزوای اجتماعی شویم.
تنهایی یک حالت ذهنی دردناک از احساس عدم رابطه با دیگران است و انزوای اجتماعی عدم تمایل به برقراری ارتباط با دیگران و حضور در جامعه تعریف شده است. احساس تنهایی و انزوای اجتماعی ممکن است هر کسی را درگیر کند؛ اما به دلیل مشکلات اجتماعی احتمال درگیر شدن ما افراد با آسیب بینایی بیشتر است. دسترسپذیر نبودن امکاناتی از قبیل حملونقل عمومی، محیطهای تردد، اماکن عمومی، مدرسهها و دانشگاهها، محیطهای کاری، فضای مجازی و سایر بخشها، مانع حضور فعال افراد با آسیب بینایی در عرصههای اجتماعی است. همچنین برخی مسائل فرهنگی خود موجب جداسازی افراد دارای معلولیت از جامعه است که این موارد باعث انزوای اجتماعی و درنتیجه تجربه احساس تنهایی در افراد با آسیب بینایی میشود. بنابراین انزوای اجتماعی و احساس تنهایی هر یک میتواند مولد آن یکی باشد.
اگرچه تنهایی و انزوا تا حدود زیادی بر افراد با آسیب بینایی تحمیل شده است؛ ممکن است خود ما نهتنها برای رهایی از این شرایط و پیامدهای آن کاری انجام ندهیم؛ بلکه ناآگاهانه این وضعیت را بازتولید کنیم. برای مثال، بیشتر وقت خود را در خانه بگذرانیم، با افراد محدودی در ارتباط باشیم، دوستانمان را به افراد با آسیب بینایی محدود کنیم، در محیطهای اجتماعی از دیگران فاصله بگیریم، روابط خود را به فضای مجازی محدود کنیم و تا آنجا پیش برویم که بیشتر زمان خود را صرف این فضا کنیم و حتی ارتباطات مجازی را به حضوری ترجیح دهیم.
تنهایی و انزوا به عملکرد تحصیلی، شغلی و روابط بینفردی ما آسیب میزند و آگاهی از این موضوع، اولین و مهمترین قدم در تغییر سبک زندگی ماست. تجربیات کسانی که در شرایط مشابه ما زندگی کردهاند نیز میتواند ایدههایی برای چگونه بهتر زیستن در اختیار ما قرار دهد. بدین سبب در ادامه خلاصهای از یک پست به قلم الین که در وبلاگ شخصیش دنیای تاریک من منتشر شده است را خواهیم خواند.
***
فکر میکنم که تنهایی و انزوا موضوعاتی هستند که موجب انگ زدن به آدمها میشوند. بههمیندلیل است که میخواهم آشکارا در مورد تجربیاتم صحبت کنم، به این امید که به دیگرانی که در موقعیت مشابهاند کمک کند. میدانم اینکه به احساس منزوی بودن خود اعتراف کنی بسیار سخت است؛ چون خودم با آن دستوپنجه نرم کردهام، خصوصاً در دوران مدرسه.
وقتی وارد دبیرستان شدم، احساس انزوا به خاطر نقص بینایی را تجربه کردم. در آن زمان بود که شروع به یادگیری بیشتر در مورد تصورات غلط پیرامون آسیب بینایی کردم. نگرش مردم نسبت به این وضعیت برایم آشکارتر شد و برایم دشوار بود که شرایطم را برای آنان توضیح دهم؛ زیرا خودم در حال شناخت آن و تأثیراتی که بر من میگذارد بودم.
با وجود آنکه گروهی از دوستانی داشتم که با هم خوش میگذراندیم، مدام احساس میکردم که غریبهام. در سالن غذاخوری نمیتوانستم دیگران را ببینم؛ بههمیندلیل اگر از قبل با دوستانم همراه نبودم، بیشتر اوقات تنها مینشستم، چون نمیدانستم آنها کجایند. دوستانم گاهی فکر میکردند که من نادیدهشان میگیرم؛ اما واقعیت این بود که من آنها را نمیدیدم.
به علت ابتلا به شبکوری، بیشتر فرصتهای بیرون رفتن عصرگاهی با دوستانم را رد میکردم؛ چون میترسیدم که راهم را گم کنم. این کار منجر به ایجاد فاصله بین من و دوستانم میشد؛ زیرا بهنحوی اجازه میدادم آسیب بینایی مرا از بیرون رفتن با آنان بازدارد. البته هنوز در طول تعطیلات آخر هفته و تابستان دوستانم را ملاقات میکردم، دوچرخه سوار میشدم، ترامپولین بازی میکردم و تفریحات متفاوت دیگر. اما وقتی بیناییام ضعیفتر شد، دیگر نمیتوانستم. به همان اندازه که این تفریحات برایم دشوار بودند، جایگزین کردن فعالیتهای جدیدی که از عهدهاش بر میآمدم نیز برایم سخت بود.
بعضی از مردم به من میگفتند که نمیتوانم چیزی به دست آورم و بعضی دیگر بهخاطر آسیب بیناییام مرا نادیده میگرفتند؛ چون به نظر آنان صحبت کردن با یک فرد با آسیب بینایی خوشآیند نبود. این رفتارها باعث ایجاد احساس انزوا در من شد، احساسی که تا مدتها با من بود.
بیناییام به میزان چشمگیری رو به کاهش بود. از دوستانم در مدرسه فاصله گرفته بودم. در روزهای سرد زمستانی تنها بیرون از ساختمان مینشستم؛ زیرا نمیخواستم اشتباهی وارد بلوک دیگری شوم. اگر هم وارد میشدم، نمیتوانستم بفهمم جایی برای نشستن هست یا نه. توانایی تشخیص چهرهها را نداشتم و میترسیدم که اگر از کسی بپرسم کجا برای نشستن خالی است، قضاوتم کنند. فکر میکنم بخش زیادی از انزوای من ناشی از احساسم به آسیب بیناییام بود. من اعتمادبهنفس توضیح شرایطم برای دیگران را نداشتم و این موجب میشد که مردم آن را درک نکنند؛ زیرا آسیب بینایی موضوعی نیست که هر کس در زندگی با آن مواجه شود.
نگرش و رفتار بعضی از مردم موجب میشد که در مورد شرایطم با دیگران صحبت نکنم و این باور نادرست در من تقویت میشد که صحبت کردن از شرایطم به معنای نشان دادن ضعف است. اما هنگامی که این طرز تفکر را کنار گذاشتم، متوجه اهمیت توضیح شرایطم به دیگران شدم و توانستم آنان را آگاه کنم که نیازی نیست با من متفاوت رفتار کنند.
با وجود اینکه هنوز گاهی احساس تنهایی میکنم، در مقایسه با گذشته چیزی به حساب نمیآید. من با افراد نابینای زیادی صحبت میکنم و این کار به من آرامش میدهد. پیش از این نمیدانستم که گفتوگو با افرادی که شرایط مشابه دارند چقدر مؤثر است. در گذشته نسبت به صحبت کردن با افراد با آسیب بینایی بسیار بیمیل بودم؛ زیرا احساس میکردم همۀ مشکلات را برایم واقعیتر میکند. شنیدن از سختیهایی که در انتظارم است، ترس زیادی را در من برمیانگیخت.
از زمان راهاندازی وبلاگم، شروع به ارتباط با دیگر افراد نابینا کردم. صحبت کردن با آنان، شنیدن از تجربیاتشان، خواندن وبلاگها و تماشای ویدئوهایشان بیش از آنچه فکر میکردم برایم مفید بود.
همچنین، نوشتن وبلاگم بسیار مفید بوده است. مستند کردن تجربیاتم، گرفتن بازخورد در مورد آنها و بازنگری در مورد آنچه قبلاً نوشتهام، به من کمک میکند بفهمم چقدر پیشرفت کردهام و چقدر همهچیز میتواند تغییر کند.
همچنین یک شبکه حمایتی مفید از خانواده و دوستان در اطرافم دارم که در گذر از زمانهای سخت کنارم هستند. این افراد همیشه به من اطمینان میدهند که تنها نیستم و نخواهم بود.
اگر به هر نحوی احساس انزوا یا تنهایی میکنید، صحبت کردن در مورد آن بسیار مهم است. از طریق تماس با یک مؤسسه مردمنهاد، صحبت با افراد در موقعیت مشابه و تماس با دوستان یا یکی از اعضای خانواده میتوان این کار را انجام داد. در گذشته از انجام این کارها میترسیدم؛ اما بعد از انجامشان متوجه شدم که چه مزایایی دارند و از آنزمان به شرایط گذشته برنگشتهام. شما هم نترسید. آنچه را در ذهن دارید برای کسی بازگو کنید. احساس تنهایی شما به تدریج از بین خواهد رفت.