تعامل در میهمانی
همراهان عزیز! تا کنون برای هر یک از ما پیش آمده که به عنوان میزبان یا مهمان در یک مهمانی حضور داشته باشیم. بسته به نوع نقشی که در مهمانی داریم قادر خواهیم بود، به سهم خودمان فضا را برای خود و دیگران دلپذیر کنیم.
خوب یادم هست، روزی یکی از دوستانم مهمانانی دعوت کرده بود که آنها دو دختر نوجوان داشتند. میزبان با من هم تماس گرفت تا ضمن حضور در مهمانی تعدادی از بازیهای فکری را که در خانه داشتم، همراه خود ببرم تا با بچهها سرگرم شویم. البته حرفهای آن بزرگترها خیلی هم برای من جذاب نبود. هر از چند گاهی خوراکیهای گوناگون از راه میرسید و ما کمی استراحت میکردیم.
یک بار هم به یک مهمانی شب یلدا دعوت شدم تا با کتابهای بریلم برایشان حافظ بخوانم. تا پایان مهمانی پیدا میشدند، افرادی که نیتی داشتند و دلشان میخواست برایشان فال حافظ بگیرم. بیشتر وقتها هم یکی از مکعبهای روبیک را به همراه دارم تا اگر به هر دلیلی تنها ماندم، سرگرم باشم. گاهی هم تعدادی بادکنک در کیفم میگذارم برای بچهها. بیهیچ قید و شرطی. بیآنکه مجبورشان کنم اسمشان را بگویند، تشکر کنند، شعری بخوانند یا از این سبک کارها. فرصت میدهم هر سؤالی که میخواهند بپرسند. یادم هست در یک مهمانی وقتی به کودکی یک بادکنک دادم، رفت و بقیه دوستانش را هم خبر کرد تا به تک تک آنها هم بادکنک بدهم. صمیمیتر که شدند، اسمشان را هم گفتند؛ شعر هم خواندند؛ هر سؤالی هم که داشتند پرسیدند.
در این شماره بنا داریم با سه تن از دوستان نابینا همراه شویم تا از زاویه نگاه آنها به حضور افراد نابینا در مهمانیها بنگریم.
رضا کمبیناست. همسر و فرزندش بینا هستند. پنجاه سال دارد و کارشناس یکی از ادارههای دولتیست. او به همراه خانواده یا دوستان در مهمانیها شرکت میکند. از او میخواهم تا بگوید چه عواملی سبب میشود از مهمانی لذت نبرد. پرحرفی افرادی که سؤالهای شخصی و متعدد میپرسند؛ صدای بلند اسپیکرهایی که سبب اختلال در شنیدن صدای اطرافیان میشوند؛ و از این قبیل موارد که او تلاش میکند، کمتر در چنین شرایطی قرار گیرد.
نظرش را در مورد مهمانیهای درون گروهی میان افراد نابینا میپرسم. میگوید: «صِرف نابینایی سبب نمیشود که افراد حاضر ویژگیهای مشترک دیگری هم با هم داشته باشند. قطعاً تلاش نمیکنم با همه افراد ارتباط برقرار کنم، اما با همان افرادی که در ارتباط هستم، احساس راحتی دارم». او ادامه میدهد: «به تازگی از طریق شخص سومی متوجه شدم که در همسایگی ما فرد نابینایی زندگی میکند که در رده تحصیلی و شغلی خود بسیار موفق است. اتفاقاً در هیچ یک از گروههای مربوط به افراد نابینا هم عضویت ندارد. اگر روزی بخواهم ایشان را در کافهای مهمان کنم، بیشک در معرض نگاههایی قرار میگیریم که بیشتر ما درصدد هستیم، از چنین نگاههایی دور بمانیم». «وقتی با عینک طبی در جایی حضور دارم، بعضی افراد میزان نابینایی مرا حدس نمیزنند و از اینکه من در برابر حالت چهره آنها واکنشی نشان نمیدهم، ممکن است سبب آزردگی آنها شود. معمولاً وقتی در کنار خانواده هستم چنین مسألههایی کمتر بروز پیدا میکنند. یعنی راحتتر برطرف میشوند».
سالار یکی از همراهان قدیمی ستون زندگی است که شصت سال دارد. او و همسرش هر دو نابینا هستند. آنها تا کنون هم میزبان دوستان و بستگان بودهاند، و هم مهمان آنها. او حضور در جمع دوستان و بستگان آشنا را برای فرد نابینا خوشایند میداند و به همین ترتیب حضور در جمع افراد بیگانه و نا آشنا را که شناختی از هیچ یک از آنها ندارند، ملالآور.
در مهمانیهای خلوت یکی از موارد مهم وجود صمیمیت میان مهمان و میزبان است، و البته حضور دوستان و آشنایان نزدیک هم در یک مهمانی شلوغ در کنار فرد نابینا بسیار مهم است. روی هم رفته مهمانیهای خلوت را به مهمانیهای شلوغ و پر سر و صدا ترجیح میدهد.
میپرسم: «برای رفتن به مهمانی چه نکاتی را در نظر میگیرید؟» میگوید: «مثل بیشتر آدمها لباس مرتب و تا حد امکان نو میپوشم. اگر لباس نو نداشته باشم لااقل لباسی تمیز میپوشم. مراقب بوی بد بدنم هستم و دست کم اگر فرصت استحمام نداشته باشم، از عطر و اسپری ضد عرق سود خواهم جست. موهای خود را شانه خواهم کرد. و هر کاری که ظاهر مرا از آشفتگی و نامرتب بودن رها کند به عمل میآورم. زمانی هم که بنا باشد مهمانی به خانه ما بیاید، در هرچه تمیز بودن خود و خانه تلاش میکنم».
زمانی که میزبان است انتظارهای سادهای از مهمانان دارد. اینکه در اتاقها سرک نکشند. مگر اینکه از نزدیکان باشند. مراقب باشند تا خرده ریزهای خوراکیها و نوشیدنی را روی مبلها و زمین نریزند. در مهمانیها، چه درون گروهی میان افراد نابینا باشد، چه سایر مهمانیها ترجیح میدهد با کسانی ارتباط برقرار کند که رفتار و گفتارشان را میپسندد.
میخواهم به یکی از مشکلاتی که به علت نابینایی در مهمانی با آن مواجه شده اشارهای داشته باشد. میگوید: «خوردن کیک یکی از مشکلاتی است که ممکن است فرد نابینا با آن مواجه شود. اگر کیک بیرون از یخچال مانده باشد، برداشتن تکهای از آن با چنگال قدری مشکل است. در چنین مواردی سعی میکنم با احتیاط بیشتری تکه کیک را از پیشدستی بردارم».
از آداب حضور در مهمانی دوست دارید چه نکتهای را به دیگران یاد بدهید؟
«در جمعی که زنان یا دختران حاضر هستند، هرگز از بیان جکهای سبک استفاده نشود. هرگز برای خنده دست به سبک سری نزنند یا با هم شوخیهای سبک نکنند، حتی در جمعهای مردانه».
چه پیشنهادی برای بهبود تجربه افراد نابینا در مهمانیها دارید؟
«در نظر بگیرند که در چه جمعی هستند. و قرار است از چه موضوعاتی بحث کنند. چنانچه در امری آگاهی کافی ندارند سکوت کنند و موجبات تمسخر دیگران را فراهم نکنند. لزومی ندارد در هر امری اظهارنظر کنند. مگر اینکه در آن امر مهارت و دانش عمومی داشته باشند. رعایت این نکات به شخصیت یک نابینا احترام و ارزش بیشتری در این نوع جمعها میبخشد. و شاید از سوی باقی حضار نگاهی تحسینآمیز نیز در پی داشته باشد».
لیلا 35 سال دارد. نابینا است و در دانشگاه تدریس میکند. او از مهمانیهای دوستانه که به گفتگو و خاطرهگویی میگذرد، لذت میبرد. لیلا مواردی را که سبب خشنودیش در یک مهمانی میشود، این گونه بیان میکند: «وقتی مهمانی، یک دورهمی کوچک، با دوستان قدیمی و آشنا باشد، برایم لذت بخش است. وقتی میزبان، یا یکی از حاضران در مهمانی، افراد دیگر را معرفی کند و مختصری از فضای سالن یا اتاق مهمانی بگوید، احساس بهتری دارم.
هرچه شلوغی و سر و صدا کمتر باشد، من امکان بیشتری دارم تا با مهمانان دیگر ارتباط بگیرم. هنگام صرف غذا، آنچه سر سفره است، توضیح داده شود. وقتی که در یک مهمانی در محل مناسبی نشسته باشم، یعنی دور از باند، اسپیکر یا هر گونه موزیکی که مانع شنیدن صداهای اطرافم بشود، راحتتر خواهم بود. اگر تعداد مهمانان از حدی فراتر برود، چنانکه در آن شلوغی امکان شناسایی محیط و دیگر مهمانان را نداشته باشم، برایم ناخوشایند است».
در مورد مهمانیهای شلوغ میگوید: «در چنین مواردی، هرچه از باند موسیقی دورتر باشم، آرامش بیشتری خواهم داشت و صداها را بهتر میشنوم و این امکان را دارم که تا اندازهای فضا را ارزیابی کنم.
حضور یک دوست یا یکی از اعضای خانواده در کنار ما اهمیت دارد. مثلاً در تالار عروسی، در آن شلوغی من ممکن است صدای برخی از افراد را که احوالپرسی میکنند، تشخیص ندهم. اینجا فرد بینا به کمک ما میآید و او را معرفی میکند».
خود را با مهمانی پرجمعیت این گونه هماهنگ میکند: «سعی میکنم دوست یا آشنایی پیدا کنم و با او کمی وقت بگذرانم. شاید از آن جمع، یک دوست جدید پیدا کنم. میتوانم با گوشی مطلبی بخوانم و…».
او ترجیح میدهد در مهمانی وقتی شخص نا آشنایی قصد صحبت دارد یا برای احوالپرسی میآید، ابتدا خودش را معرفی کند یا اینکه کسی از آن جمع، او را معرفی کند. از نگرانیهایش در مهمانیها میگوید: «از اینکه چیزی روی مبل یا صندلی باشد و من پیش از نشستن متوجه آن نشده باشم. از اینکه ناگهان به وسیلهای برخورد کنم، مثل لیوان یا ظرف. از اینکه ظرف غذا یا نوشیدنی از دستم بیفتد و بریزد».
در ادامه به مشکلی اشاره میکند که به دلیل نابینایی با آن مواجه شده بود: «کودکی که در مهمانی حضور داشت، وقتی دفتر بریلم را دید، گفت این نوشته ندارد و کاملاً سفید است. فکر میکنم باید دفتر دیگری داشته باشی! این نکته صاحبخانه را نگران کرد، مبادا من ناراحت شده باشم که توضیح کوتاهی درباره خط بریل و خواندن شعر از روی همان دفتر مسأله را برای کودک شگفتزده آسان کرد».
زمانی که قرار است مهمان برایش بیاید، این نکات را مدنظر قرار میدهد: تمیز و مرتب بودن منزل، شیک و آراسته بودن خود، انتخاب لباس مناسب مهمانی، آماده بودن اسباب پذیرایی.
در پایان برای اینکه افراد نابینا در مهمانیها احساس بهتری را تجربه کنند، میگوید: «به نظرم نوع پوشش ما دارای اهمیت است که متناسب با مهمانی باشد.
تمیز، خوش سلیقه، و خوشپوش بودن نابینایان موجب میشود، دیگران کمتر روی نابینایی ما تمرکز کنند. با دقت و آگاهی صحبت کردن و بیانی خوب داشتن، میتواند در یک مهمانی ما را از دیگران متمایز کند».
سخن در این باره بسیار است. ضمن قدردانی از دوستانی که تجربهها و دانش خود را در این زمینه در اختیار ما گذاشتند، از شما دوست گرامی که تا پایان این بخش از ستون زندگی همراه ما بودید، سپاسگزاریم. با امید به آن که تجربههای دوستان ما روشنی بخش راه زندگی شما نیز باشد.
روزهایتان پر از شوق زندگی…